English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (6885 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
frequencies U کثرت وقوع
frequency U کثرت وقوع
frequentness U کثرت وقوع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
multiplicity U کثرت
exuberance U کثرت
intension U کثرت
intensity U قوت کثرت
pluralistic U کثرت گرایانه
extensiveness U کثرت زیادی
pluralism U کثرت گرایی
the word is sanctioned by use U کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
incidence U وقوع
outbreaks U وقوع
outbreak U وقوع
occurence U وقوع
occurrence U وقوع
far between U کم وقوع
occurance U وقوع
occurrences U وقوع
the scene is laid in paris U جای وقوع
done U وقوع یافته
recurrenge U وقوع مکرر
rede U وقوع مصلحت
contingencies U احتمال وقوع
imminence U قرابت وقوع
contingency U احتمال وقوع
scenes U جای وقوع
scene U جای وقوع
chronological U بترتیب وقوع
infrequency U ندرت وقوع
presence U وقوع وتکرار
interjacency U وقوع در میان
externality U وقوع درخارج
come through U وقوع یافتن
come off U وقوع یافتن
centricity U وقوع درمرکز
bring to pass U به وقوع رساندن
incidence U تصادف وقوع
localities U محل وقوع
locality U محل وقوع
under way U درشرف وقوع
prejudgment U قضاوت قبل از وقوع
imminency U وقوع خطر نزدیک
accident proof U علت وقوع حادثه
imminence U وقوع خطر نزدیک
failure logcing U ثبت وقوع خرابی
red handed U حین وقوع جنایت
alpha radiation U وقوع طبیعی پرتو
allopatric U بتنهایی وقوع یافته
trichromatism U وقوع درسه حالت
carry U نشانه وقوع وام
carries U نشانه وقوع وام
carrying U نشانه وقوع وام
carried U نشانه وقوع وام
chronological U ترتیب زمانی وقوع
latest event time U دیرترین زمان وقوع یک واقعه
bring about U سبب وقوع امری شدن
early event time U زودترین زمان وقوع یک واقعه
venues U محل وقوع جرم یا دعوی
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
hunch U فن احساس وقوع امری در اینده
hunching U فن احساس وقوع امری در اینده
hunches U فن احساس وقوع امری در اینده
hunched U فن احساس وقوع امری در اینده
rhyme scheme U ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
venue U محل وقوع جرم یا دعوی
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
straw in the wind <idiom> U نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
impend U اویزان کردن در شرف وقوع بودن
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
pigs might fly U وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
the bird is p of that event U مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
conditional U مین کننده وقوع چندین کار مشخص
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
loop U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
looped U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loops U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
flag U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
flags U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flags U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
attended operation U فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
flag U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
special vertict U رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
to prove an a U اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
fault U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
condition U 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
faulted U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
faults U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
counter revolution U عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
fallout U خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
unconditional U دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
metal deactivator U مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
flow diagram U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flowchart U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
voter U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voters U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
faults U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
fault U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faulted U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
presentiments U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
presentment U اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
probability factor U ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
quasi contract U عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
run duration U خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
crash position indicator U برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com